چند روز پیش دوستی ماجرای طلاقش رو تعریف می کرد. دختر جوونی که من اصلا فکر نمی کردم ازدواج کرده باشه! دلیل هم حدیث تکراری خیانت همسر و ازدواج پنهانی بود. 21 سالش بوده که با عشق ازدواج کرده و همسر قبلی تازه با بهم زدن خواستگاری یه نفر دیگه به این دختر رسیده (ظاهرا عاشق سینه چاک هم بودن) بعد از چند سال به طمع پول یه نفر دیگه بدون دادن حق قانونی این دختر دنبال زندگی جدید رفته. من معتقد نیستم که هر زوجی تا آخر عمر باید در کنار همدیگر زندگی کنن اما رفتن هم یه قواعدی داره. این دوست الان تبدیل به آدمی شده که دیگه نمی تونه اعتماد کنه دوست داشتن و عشق که دیگه تکلیفش معلومه. یعنی بی خیال شدن و رفتن به سوی ادامه زندگی به همین راحتی هست؟ یادمه از قول دکتر شیری خوندم که موقع رفتن حتما برای طرف مقابل توضیح بدین و یه رابطه رو با اس ام اس تموم نکنید. داستان این دوست رو که شنیدم با خودم گفتم کجایی دکتر هنوز هستن آدم هایی که برای طرف مقابل و رابطه شون به اندازه یک اس ام اس یا تلفن کوتاه هم ارزش قائل نیستن. به نظرم این آدم ها اینقدر ترسو هستن و از خودشون فرار میکنن که حتی شجاعت ندارن بگن که میخوان جدا بشن. این آدمها بدون هیچ حرفی راهشون رو جدا میکنن و احتمالا با وجدانی بسیار آسوده به زندگی ادامه میدن غافل از اینکه چه ویرانی عظیمی رو پشت سرشون به جا گذاشتن. چه حسهای زیبایی رو نابود کردن و انسانیت رو کشتن. البته این رفتنهای ناگهانی فقط منحصر به روابط زوجها نمیشه من که اطراف خودم تو هر رابطهای این گسستنهای ناگهانی رو بین دوستان و همکاران و اعضای یک خانواده هم میبینم. آمدن رو که بلد نیستیم حداقل رفتن رو بیاموزیم که برای نسل آینده حرفی برای گفتن داشته باشیم.
چه زندگی بشه زندگی ای که روی ویرانه های احساس نفر قبلی بنا شده...
خدا به اون خانم صبر بده و به آقای مورد نظر انصاف و بینش...
خوشمان امد . خوب گفتی
قابلی نداشت
سلام بانو
وقت و ایام بکام
چه جالب بعد مدتها ی سر زدیم به بلاگفا و یه کامنت دیدیم از شما
البته اون کامنت دیگه نرسیده
انشاءا... خوب و سلامت باشید
ایشاءا... همه ما به راه راست هدایت بشیم و راست باشیم و ...
اینا
درود بر مهندس کوشا
ممنون از لطف شما مهندس. شما هم به هم چنین