تضاد داشتن یا نداشتن، مسئله این است!

تو هر جامعه ای وقتی یک ایدئولوژی حاکم میشه و بقیه مردم رو با میزان عقاید اون ایدئولوژی می سنجن بقدر کافی دیکتاتوری به ارمغام میاره حالا اگه این سیستم تو خانواده هم برقرار باشه و کسی از اعضای خانواده اون ایدئولوژی رو قبول نداشته باشه و باهاش در تضاد باشه اون فرد زندگی غم انگیزی خواهد داشت. تو یه همچین خانواده‌ای اگه با عقیده حاکم موافق باشی و قبولش داشته باشی که مشکلی پیش نمیاد هم از حمایت معنوی خانواده برخوردار خواهی بود و هم از منابع مالی، اما امان از وقتی که بخوای ساز مخالف بزنی. مجبور میشی که یک عمر خودت رو سانسور کنی. آدم هایی که دچار این تضاد میشن بدجوری با خودشون درگیر هستن. زندگی کوتاه این دنیا میشه برای دیگرانی که افکارشون رو قبول ندارن اما تحمل میکنن و بله قربان میگن! متاسفانه اینقدر هم شجاعت ندارن که از عقاید خودشون دفاع کنن. این آدم های یاغی همون هایی هستن که اغلب کسانی که باهاشون ارتباط دارن به خوبی رفتار و کردارشون یقین دارن اما همین  یاغی‌های نازنین به راحتی میتونن غیرانسانی‎ترین رفتارها رو داشته باشن. دروغ گفتن و ریاکاری در وجود اونها نهادینه شده. بخاطر ترس از دست دادن خانواده  مجبور میشن تا آخر عمر نقش بازی کنن و به چیزهایی تظاهر کنن که برای خودشون هم بی معنی و مفهوم هستن! حالا هر قدر هم که وضع مالی مناسب، ظاهر پسندیده و موقعیت اجتماعی خوب  و ... داشته باشن باز هم آدم های خوشحالی نیستن و هر چی سنشون بیشتر میشه زندگی عذاب آورتری رو تجربه میکنن. به اندازه یه مثنوی میشه راجع به این آدمها حرف زد اما چه فایده که هیچ تاثیری به حال اونها نداره و همچنان در دنیای پر از تضاد خودشون هستن.


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.